هرکی از عشق یه تعریفی داره و اکثرا نظرا به هم شبیهن

نظر تو راجب عشق آبنباتیچیه و چه جوری تعرفش میکنی؟؟؟؟

تو قسمت نظرات تعریف خودتو بنویس...

نظر هرکی جالب تر باشه بعنوان یه پست میذارم تو وبلاگم....

فقط یه چن سطری باشه لطفا...

 زندگی را با دیدن هایمان رقم نزنیم...

زندگی را با شنیدن هایمان رقم نزنیم...

زندگی را با افکارمان رقم نزنیم...

زندگی را با احساسمان رقم نزنیم...

زندگی را با عشق رقم زنیم تا زیبا زندگی کردن را تجربه کنیم...

و لازمه ی زندگی زیبا تنها و تنها عشق صادقانه است...

پس بیا عاشقانه زندگی کنیم و زیبا...

           **** اخلاص*****

یکتایی در زیستن

یکتایی در بودن

یکتایی در عشق

                                                                                                  (((دکتر علی شریعتی...)))

یادش بخیر وقتی کوچولو بودیم توسرمای زمستون لباسای گرم و پشمیمونو میپوشیدیم و با خنده و شادی میرفتیم بیرونو دوستامونو صدا میزدیمو باهم بازی میکردیم...

یکم که بزرگ شدیم لباسای گرم میپوشیدیمو به دوستامون میزنگیدیم و قرار میذاشتیم که فلان ساعت فلان جا باشیم و بشینیم و کلی از تخیلاتمون بحرفیمو به آرزوهای محالمون با شنیدن صدای دندونای هم (از لرزیدن)فک کنیم...

یکم دیگه که بزرگتر شدیم نه دوستای هم سن و سالمون میتونستن تنهاییمونو پر کنن نه مامان بابا...

الان دنبال کسی هستیم که تو سرمای زمستون با حرفاش بهمون دلگرمی بده.

فکرشو بکن تو سرمای زمستون با عشقت بری بیرون و سرتو بذاری رو شونه هاش و به احساس آرامشی که داری فک کنی...

fekro khiale mahal piret mikone pas ziad fek nakon be tavahomatet....hhhhhhhh

همون بهتربشینی جلو شومینه و انقد سوپ بخوری که مغرت از فککردن و سرما منجمد نشه

الان دارم به ی نفر فکر میکنم

به کسی که خیلی دوسش دارم

کسی که اونم منو دوس داره

بازم بهش فک میکنم

هنوزم دوسش دارم

ولی نمیدونم اونم هنوز دوسم داره یا نه!!!

دوستای گلم سعی کنین تو زندگی دوس داشتنتون جدی باشه و 2طرفه...

به قول معروف:دوس داشتن کسی که شما رو دوس نداره مث بغل کردن کاکتوسه...

وابسته شدن با دوس داشتن خیلی فرق داره

وابستگی ینی:عادت کردن به کسی یا چیزی

دوس داشتن ینی: علاقه شدید قلبی ....

با تنهاييم خلوت کرده ام ، قلب آرامم از درون فرياد ميزند و او را ميخواهد...

وذهنم درگير اوست،درگير کسی که تنها مونسم است...

او را به ياد می آورم و از زندگی مژده ای ميگيرم.مژده ی سر خوشی و اميد،اميد به اينکه هستی بخشی چون خدا با من است...

سکوت شب را با تنهایی و اشکهایم در می آمیزم.

خالصانه ترین اشکهارا می ریزم ...

راز دار شب خواهم بود و نخواهم گفت سکوت او از چیست!....

هرآنگاه که تنهایی خویش را با تنهایی شب در آمیزی خواهی فهمید راز شب را...

هیچ کس نمیداند چرا جیرجیرک در شب می نالد و از برای چه ستاره ها سوسو میزنند

همه و همه برای شب است و راز آن،وکس نمیتواند غم شب را بفهمد...

چه سخت است کسی غمت را درک نکند...

ديدگانم را بر هم مينهم و تاملی بيش ميکنم،به خودم به روياهايی که در سر دارم و به قلبی که هنوز می تپد و زنده است...

اسم خود را به آرامی و زير لبم زمزمه ميکنم

و دوباره به فکر فرو می روم

که چرا هستم و چرا زندگی بيش از آنکه فکر کنيم ملال آور است...

و چرا جان شيرين است و چرا با وزش هر نسيمی،ديده بر هم مينهم که مباد آنروزی که درد نشستن غباری بر چشمم ديدگانم را اشک آلود کند...

وچرا اين همه اميد؟؟؟؟!!!!

وچرا زندگی.........

  .... شايد کسی هست که عزيزتر ازجانم است و عشق او بر قلبم اميدی ابدی ميدهد.... 

و زمانی که خورشيد نورش را در آسمان ساطع کرد،حس داشتن تو نيز بر قلب من نوری از جنس :

عشق

دوستی

محبت

و ...

افکند

و هنوز هم  تو را در قلبم دارم ، و با جا ن و دل ميخواهم و ميخوانمت...

سکوت را دوست بدار...

اما سکوتی که سرشار از حرف ...

حرفهای نهان...

حرفهای خفته در کلمات...

کلمات جاری در جمله ها،جمله ای که ياد گذشتگان کند

و ياد آنان ياد آور بهاران باشد....

بهار آزادی

بهار عشق و ايمان و طراوت و شادابی

به اميد روزی که تمام پرندگان از قفس اسارت آزاد شوند و به کاشانه خويش  با هديه ی بهاری باز گردند...

دشت خفته در زير آفتاب

              آفتاب جانسوز

                     از چه می نالی؟!!!

   و آنچنان دهان از تشنگی گشودی؟؟؟

شايد آنچنان گريستی که آب چشم به پايان رسيده است

شايد میتوانی با اشک چشمانت اندرونت را همچنان نمناک سازی

آه...

چه صدای دلنوازی...

تو کيستی که با من به سخن برخاستی و همچون من می نالی؟؟؟

نميدانم که بر من گريانی يا برخود....