یادش بخیر وقتی کوچولو بودیم توسرمای زمستون لباسای گرم و پشمیمونو میپوشیدیم و با خنده و شادی میرفتیم بیرونو دوستامونو صدا میزدیمو باهم بازی میکردیم...
یکم که بزرگ شدیم لباسای گرم میپوشیدیمو به دوستامون میزنگیدیم و قرار میذاشتیم که فلان ساعت فلان جا باشیم و بشینیم و کلی از تخیلاتمون بحرفیمو به آرزوهای محالمون با شنیدن صدای دندونای هم (از لرزیدن)فک کنیم...
یکم دیگه که بزرگتر شدیم نه دوستای هم سن و سالمون میتونستن تنهاییمونو پر کنن نه مامان بابا...
الان دنبال کسی هستیم که تو سرمای زمستون با حرفاش بهمون دلگرمی بده.
فکرشو بکن تو سرمای زمستون با عشقت بری بیرون و سرتو بذاری رو شونه هاش و به احساس آرامشی که داری فک کنی...
fekro khiale mahal piret mikone pas ziad fek nakon be tavahomatet....hhhhhhhh
همون بهتربشینی جلو شومینه و انقد سوپ بخوری که مغرت از فککردن و سرما منجمد نشه
نظرات شما عزیزان:
لال از دنيا نري يه كامنت وبلاگي پسند بفرس
برچسبها: "زمستوووووون"عشق"زمستان"عشق زمستان"نیایش"عشق آبنباتی, ,